پیشوایی امت اسلامی که از آغازین روزهای رحلت پیامبر(ص) به عنوان یکی از مسائل پرچالش مطرح گردیده و تا به امروز مایه گفتگوها و مجادلات کلامی، سیاسی و اجتماعی بوده و همچنان اذهان بسیاری را به خود معطوف میدارد، تاکنون از منظر تمدنی مورد بررسی و تأمل قرار نگرفته است. به همین سبب بیش از آنکه در مسیر کشف حقیقت و همگرایی بیشتر مسلمانان پیش رود، بستری برای تعارضها و ناسازگاریهای عقیدتی گردیده است. آنچه شیعه بر آن پای میفشرد، تعیین رهبری از سوی خداوند و تصریح پیامبر است، اما این رویکرد مذهبی که به طور طبیعی آن را فراتر از محاسبههای بشری و نگرههای سیاسی اجتماعی نشانده، در همیشه تاریخ، به ویژه امروز با این پرسش جدی مواجه است که عمل پیامبر در تحلیلی تمدنی، با اختیار آدمیان و نقش سیاسی آنان چگونه قابل جمع است و اساساً در دیانت اسلامی چیزی به عنوان حق سیاسی مردم وجود دارد یا خیر؟ این پرسش در مقابل آنچه در تفکر سیاسی اکثریت مسلمانان مقبولیت یافته، بیشتر خودنمایی میکند؛ چون در آن رویکرد، تا حدی حضور مردمی و نظر مسلمانان دخالت داشته است. وضعیت و ظرفیت مسلمانان در آن زمان، به گونهای نبود که بتوانند شایستهترین فرد را در فرایندی معقول برگزینند، از این رو تعیین حاکم یا جانشین حکیمی که بتواند جامعه مسلمانی را به سوی ارزشهای اسلامی بکشاند و اهداف نبوی را در رها سازی آدمیان از قید و بندها و کشاندن آنان به سوی تعقل مؤمنانه و انسانی تداوم بخشد، ضرورتی انکار ناپذیر بود. بدیهی است چنین رویکرد علمی که فراتر از دیدگاههای باورمحور و در انگاره فلسفه سیاسی جای دارد، بهترین راه برای تقارب اندیشه و همگرایی بیشتر مسلمانان است.