تمدن نوین اسلامی بر الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت مبتنی است، و الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت نیز بر علوم انسانی اسلامی تکیه دارد. علوم انسانی اسلامی نیز به نوع رویکردی که به آن داریم وابسته است. در مورد علوم انسانی اسلامی، و به تبع آن در مورد الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت و تمدن نوین اسلامی، دو رویکرد عمدۀ غیرواقعگرایانه و واقعگرایانه وجود دارد. رویکردهای غیرواقعگرایانه عمدتاً رویکردهایی قراردادگرایانهاند؛ به واقع و شناخت واقع باور ندارند و در شناخت آن سه، به جای اینکه به واقع و مبانی واقعگرایانه نظر داشته باشند به تعریف، قرارداد و دیکتهای (de dicto) که اشخاص و مکاتب از آنها به دست میدهند، نظر دارند. رویکردهای واقعگرایانه به واقع و شناخت واقع باور دارند و در شناخت آن سه، به جای تعریف، قرارداد و دیکتۀ اشخاص و مکاتب، آنها را بر محور واقع، مبانی واقعگرایانه و بنا به واقعیتی (de facto) که باید داشته باشند مورد بحث قرار میدهند. ظاهرگرایی متقدمین و قراردادگرایی متأخرین(که تقریباً کلّ فلسفهها و فلسفهعلمهای معاصر غربی را تشکیل میدهند) رویکردهایی غیرواقعگرایانه؛ و واقعگرایی متقدمین و واقعگرایی تقریبی (که در ذاتگرایی و واقعگرایی چهل سال اخیر غربی، که عمدتاً در ایران ناشناخته است، تبلور یافته است) رویکردهایی واقعگرایانهاند. بازسازی واقعگرایی متقدمین و واقعگرایی تقریبی، بر محور واقعگرایی قوی فلسفه اسلامی، مرا به واقعگرایی قوی جدیدی رهنمون شده است. بر اساس همین واقعگرایی قوی جدید، به نظر میرسد که آن سه به یکدیگر وابستهاند و توضیح آن سه، نیازمند نظریه واحدی است که بتواند از آن سه توضیحهای واقعبینانهای به دست دهد. مقاله حاضر به دنبال همین رویکرد جدید است.